داستان نويسي در سنت هاي فلسفي ايران
داستان نويسي در سنت هاي فلسفي ايران
داستان نويسي در سنت هاي فلسفي ايران
گفت و گو با غلامحسين ابراهيمي ديناني
بنيانگذاران اين برنامه معتقدند دوران دانشگاه براي يادگيري بسيار دير است. اين برنامه از دوران دبستان شروع مي شود و تا دوران دبيرستان به آموزش تفكر انتقادي ، تفكر خلاق و تفكر مراقبتي و نيز برخي مفاهيم اساسي علمي ، اخلاقي و زيبايي شناختي مي پردازد.
گفتگوي حاضر در زمينه امكان استفاده از دستاوردهاي اين برنامه و اهميت اجراي آن در ايران با دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني است.
ويژگي اصلي اين برنامه ، داستان محور بودن آن است ; داستان هايي براي كودكان نوشته مي شود، كه به دليل امتيازات متون داستاني (مثلا ارتباط عاطفي و هيجان )، اين مفاهيم و روش هاي استدلال حتي به كودكان منتقل مي شود.
اين برنامه مدتي است كه مورد آزمون قرار گرفته و به دليل نتايج فوق العاده اش در كشورهاي زيادي اجرا مي شود.
پرسش من اين است كه در محيط دانشگاه هاي ما وضعيت تفكر چگونه است؟ آيا ما نيز در ايران بايد اين آموزش را از دوران كودكي شروع كنيم ، يا اين كه دانشجويان ما در دانشگاه مي توانند تفكر انتقادي و خلاق خود را بالا ببرند و با شيوه هاي استدلال و داوري آشنا شوند؟
البته اين مساله كه فلسفه را با شيوه اي خاص در سطح كودكان آموزش دهيم ، در كشور ما تجربه نشده است ، ولي به نظر من اين كار شايسته اي است و ممكن است اشخاصي استعداد خاصي داشته باشند كه گذشته را بشكنند و وارد تفكر بشوند; البته باوجود اين كه شما گفتيد چنين مساله اي در غرب تجربه شده و نتيجه خوبي نيز به دست آمده است ، صرف نظر از اين آزمايش اين گونه به مساله نگاه مي كنم كه بسياري از بزرگان گذشته كه به نبوغ فلسفي رسيده اند، كساني بوده اند كه از ابتدا در خانواده شان تفكر فلسفي وجود داشته است ، يعني از همان كودكي متوجه بوده است كه نبايد حرفهاي معمولي بزند.
فيلسوف كسي است كه ذهن نقاد دارد و مي تواند طرح سوال بكند و كسي كه مي تواند طرح سوال بكند، مي تواند به سوالات ديگران گوش دهد و كسي كه طرح سوال مي كند و به سوالات جدي ديگران گوش مي دهد، داراي تحمل است و مي تواند درست گفتگو كند. چنانچه ما نقادي ، طرح سوال ، انديشيدن در مسائل و گوش دادن به سوالات ديگران را در كودكستان يا دبستان به سبك ساده اي به كودكان ياد دهيم ، مسلما موثر خواهد بود.
من با طرح شما موافق هستم و آن را كاملا مفيد مي دانم ، اما اين كه اجراي آن چگونه بايد باشد، طبيعتا نيازمند افراد خوش فكري است كه اولا مسائل مهم فلسفي را خوب بدانند و نيز بدانند چه مسائلي لازم به طرح است و اساسي ترين مسائل حيات ، زندگي و هستي چيست و بعد در طرح اين مسائل اساسي كه به حيات و زندگي مربوط است ، به شكل زيبايي ، كه قابل فهم براي ادراك كودكان است ، بيان كنند.
اين افراد بايد آدمهاي اديبي باشند و نيز ادبيات كودكان را بشناسند. پس چند عامل مورد نياز است.
البته ما در تاريخ فلسفه اسلامي و در سنت اسلامي ، داستان نويساني همانند ابن سينا، سهروردي و برخي عرفا را داشته ايم ، اما هرچه به دوران معاصر نزديك تر مي شويم ، اين سنت به فراموشي سپرده مي شود.
يعني آن حالت رمزي و داستاني اش را از دست مي دهد. بله هرچه به زمان حال نزديك شده ايم بيشتر به اين صورت درآمده است.
بايد گفت قدري تفاوت است ميان داستان نويسي امثال سهروردي و ابن سينا كه در آنها الفاظ با عناوين عجيبي به كار رفته است.
مانند عقل سرخ ، لغت موران و صفير سيمرغ كه اينها مطالب رمزي است. علت اين كه آنها اين گونه مي نوشتند، اين نبود كه براي كودكان بنويسند، ولي عموم مردم به يك معنا در حكم كودكان فلسفه هستند.
آنها فكر مي كردند مطالب متعالي و والايي وجود دارد كه بيان آنها به زبان منطق و اصطلاح هاي خشك فلسفي غيرممكن است.
اينها به صورت رمز، اين حقايق الهي را كه بسيار متعالي اند، بيان كردند در حالي كه حتي منطق ارسطويي گنجايش و كشش اين مطالب را نداشت. آنها با توسل به زبان رمز و تمثيل به بيان حقايق پرداختند.
قرآن كريم نيز به اين صورت كه زبان وحي است و كه از زبان فلسفه نيز بالاتر است و در آن خداوند سخن مي گويد گاهي اين سخنان به صورت قصه بيان مي شود.
مانند قصه حضرت يوسف (علیه السلام). البته نمي گوييم اين قصه ها واقعيت ندارد كه البته دارد، اما حالت رمزي و تمثيلي هم دارد.
اين را هم بايد يادآوري كنم كه در قرآن قؤصص آمده است نه قؤصص كه برخي قؤصص مي خوانند. نه اين كه بخواهد بگويد ما بهترين قصه ها را براي شما مي گوييم.
قؤصص نيست كه جمع قصه باشد، بلكه قؤصص است ; يعني مي گويد ما بهترين نوع سراييدن مطلب را به شما مي گوييم ; يعني بهترين بيان را براي شما ارائه مي كنيم.
قؤصص يعني نوع سراييدن ، يعني براي شما قصه نمي گوييم بلكه با بهترين روش سخن گفتن با شما صحبت مي كنيم.
*مي توان نتيجه گرفت كه نقل مطالب به صورت داستان نيز كه در قرآن است جزو بهترين نوع بيان است؟
بله البته برخي قدماي ما نيز به علت اين كه حقايق بهتر مفهوم بشود آنها را به زبان رمز و تمثيل بيان مي كردند. يكي از دلايلي كه زبان رمزي در متون امروزي كم شده است اين است كه قدري عقل به خشكي رفته است.
شايد دلايل ديگري هم وجود داشته باشد، ولي به هر حال اين اتفاق افتاده است. اين زبان تمثيل يك مقداري به دليل غلبه نوعي منطق گرايي از ميان رفته است.
مثل غرب كه اول به زبان علم و منطق رفتند و دوباره به زبان افسانه و رمان برگشتند; البته ميان رمانهاي امروزي و قصه هاي سابق قدري تفاوت است كه اين در جاي خود بحث مفصلي دارد.
رمان امروز با قصه هاي رمزي قديم تفاوت هايي جوهري و اساسي دارد. به هرحال بنده با طرح شما موافق هستم و به نظرم مفيد مي آيد.
در هر جامعه اي و همچنين جامعه ما، اگر بتوانيم كودكان را با زبان فكر و تفكر متناسب با سطح خودشان آشناكنيم ، كار مفيدي انجام داده ايم. ولي بايد اشخاصي را پيدا كنيم كه هم صاحب فكر باشند و هم صاحب بيان خوب كه بتوانند از عهده اين كار برآيند.
حال پرسش اين است كه وضعيت يادگيري تفكر در گروههاي فلسفه ما چگونه است؟
عرض كنم كه من ناراضي نيستم ، ولي به اين معنا نيست كه نمي تواند بهتر از اين بشود و مسلم است كه مي تواند خيلي بهتر از اين بشود.
در حال حاضر ما خيلي نقص داريم و بهتر از اين خيلي ممكن است. ما هنوز اين كارها را نكرده ايم. البته به معني اين نيست كه من نااميد باشم ، خير. به آينده اميدوار هستم ، اما هيچ وقت ادعا نمي كنم كه وضع كامل است.
من بدون اين كه تجربه شما را داشته باشم ، هميشه اين موضوع را به يك زبان ديگر مي گويم كه به مطلب شما نزديك است.
گاهي دانشجويان من وقتي سوالي در كلاس مطرح مي شود، مي بينيم در جواب اصطلاحها و واژه هاي پرت و پلايي مطرح مي كنند. حال اين اصطلاح يا انگليسي است يا فرانسوي يا... مثلا كتابهاي فلسفي خوانده اند و اصطلاحات را ياد گرفته اند.
به آنها هميشه توصيه مي كنم كه بهتر است با زبان مادري خودتان فكر كنيد. درست است كه غالبا فلسفه را به زبان عربي ، انگليسي و فرانسوي يا به زبانهاي ديگر مي آموزيد اما بايد با زبان مادري فكر كنيد.
متاسفانه ما كتابهاي فلسفي به زبان فارسي كم داريم ، يا كساني كه در غرب تحصيل كرده اند و زبان انگليسي و فرانسه آموخته اند يا فلسفه اسلامي را به زبان عربي خوانده اند.
فرآيند اين اشتباه آن است كه جمله ها بتدريج جاي تفكر را در ذهنشان اشغال مي كند و بعد مي بينيم كه تفاهم با آنها مشكل است. هميشه به آنها توصيه مي كنم حالا كه فلسفه را به زبان عربي ، انگليسي و غيره آموختيد، عيبي ندارد، اما بعد اينها را به زبان مادري خود تبديل كنيد و به زبان مادري فكر كنيد، انسان به زبان مادري بهتر مي تواند فكر كند.
جمله كه از يك زبان به زبان ديگر مي رود، اگر به زبان مادري تبديل شود، بهتر مي تواند فهميده شود. من هميشه مي گويم به زبان مادريتان فكر كنيد و منظورم اين است كه همين كه شما توضيح داديد، يعني انديشه درست و انديشه خالص انجام دهند نه اين كه درگير قلمبه سلمبه گويي باشند و مغلق بگويند، وقتي شما مي گوييد بچه ها را به انديشيدن عادت دهيم ، يعني بتواند درست فكر بكند و كسي كه بتواند درست فكر بكند، به زبان مادري اش بهتر مي تواند با آن درگير شود و بفهمد مشكل كجاست.
بعد از آن نيز پاي فلسفه به سينما كشيده شد، به اين دليل كه عموم مردم بيشتر استفاده كنند، يعني فلسفه را به زبان عموم مردم مطرح و آن را كاربردي كرده اند.
آيا فلسفه شرقي نيز مي تواند وارد داستان و حتي سينما بشود؟
البته فكر مي كنم كسي تاكنون نبوده است كه به صورت قوي فلسفه شرق را به اين دو صورت درآورده باشد; هر چند تلاشهايي در اين زمينه انجام شده است.
اين سوال بسيار مهمي است كه شما مطرح كرده ايد. به نظر من ، قضيه عكس است. اتفاقا فلاسفه اسلامي در آغاز اين كار را كرده اند و شايد اولين كساني بوده اند كه اين كار را كرده اند، اما شايد بتدريج اين شيوه بيان مسائل فلسفي كهنه شده و از بين رفته و در حال حاضر ديگر نيست.
ابن سينا كه شيخ الفلاسفه ماست ، درست است كه همه فلسفه اش را به زبان رمز ننوشته ، ولي گاهي آنها را به صورت قصه بيان كرده است.
بله ، خود اين عرفان جز فلسفه نيست عرفان يك بعد عملي و يك بعد نظري دارد و بعد نظري آن تقريبا شبيه فلسفه است.
من نمي گويم عرفان فلسفه است. عرفان ، فلسفه نيست ، بلكه يك تفكر متعالي است ; يك تفكر سطح بالا كه به زبان قصه بيان مي شود.
مهمترين و هنرمندترين كسي كه اين كار را كرده ، عطار است. فكري را كه عطار به صورت منطق الطير و در يك قصه مصيبت نامه كه مجموعه اي از قصه هاست بيان كرده است.
اين فكرها از فكر فلسفي و از فكر ارسطو يا سقراط نيز بالاتر و متعالي ترين افكار است ، افكاري كه به يك معني فلسفي است. درست است كه فلسفه نيست ، ولي يك فكر متعالي و الهي است كه عطار به صورت قصه بيان كرده است ، يا مولوي زماني كه قصه طوطي و بازرگان را تعريف مي كند يا قصه فيل را مي گويد شما قصه ماهي و خرس را تعريف مي كنيد و مولوي قصه فيلي را بيان مي كند، كه در شب تاريك عده اي به قسمتهاي مختلف بدن فيل دست مي كشند و هر كدام برداشتي براي خود دارند. خود كليله و دمنه يك دنيا حكمت است ، يك كتاب فلسفه است.
هيچ كتابي فلسفي تر از كليله و دمنه نيست ، چون فلسفه اجتماعي ، فلسفه سياسي ، فلسفه محض است و همه فلسفه ها در كليله و دمنه است ، اما به صورت قصه و گفتگوي حيوانات.
حتي خود خداوند اين كار را كرده است. خود خداوند در وحي منزل كه كلام وحياني و بالاترين كلام و با معاني است ، گاهي به صورت يك قصه يا داستان سخن مي گويد.
اين كار در سنت ما انجام مي گرفته ، اما بتدريج از ميان رفته است و اين كه اين حالت رمزگونه حتي در غرب نيز از بين رفته و علمي محض شد، فلسفه محض شده است.
حالا در غرب دوباره شروع كرده اند، اما به يك زبان ديگر و كاملا درست فرموديد، مثلا در سينما برخي فيلمها كاملا فلسفي است ; يعني يك ايده ، فكر و سوژه در يك تفكر فلسفي به صورت فيلم درآمده است و محتواي عميقي دارد.
رمان نيز اين طور است. البته فيلم و رمان با آن رمزها و تمثيل ها تفاوت هايي دارد كه بررسي عميقي مي طلبد.
آن هم ريشه هاي فلسفي دارد، كه فلسفه سابق چه اقتضايي داشته كه بايد آن جور بيان مي شده و فلسفه امروز چه اقتضايي دارد كه به صورت رمان و فيلم مطرح مي شود.
اجمالا بايد بگويم اين امر هميشه بوده است ، ولي ما فكر مي كنيم نبوده. حالتي كه در مولوي ، عطار و سنايي بود، تدريجا به دلايل تاريخي ، اجتماعي و سياسي رو به ضعف نهاد.
من معتقدم بزرگان گذشته اين كار را به نحو احسن انجام مي دادند. شما وقتي كتب عرفا مثل منطق الطير را مي بينيد، به شما يك ايده و فكر مي دهد.
منبع: جام جم آن لاین
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}